چند داستان كوتاه
 
داستان...
اگه بخوایم یه زندگی ایده آل برای خودمون دست و پا کنیم ،فقط کافیه نگاهمون به اطراف رو ،اونجوری که حس می کنیم برای خودمون ترسیم کنیم.نه اونجوری که هست...
 
 
یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, :: 19:35 ::  نويسنده : ويستا

 پسري پول هاي مچاله شدش رو اروم گذاشت جلوي فروشنده و گفت
براي روز پدر يک کمربند مي خوام
فروشنده:چه جنسي باشه؟
پسر کوچولو:
..
فرقي نميکنه فقط دردش کم باشه

 ———

کودکی به پدرش گفت: «پدر دیروز سر چارراه حاجی فیروز رو دیدم
بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی پدر،من خیلی از او خوشم آمد،نه به خاطر
اینکه ادا در می آورد و می رقصید،به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود …»

از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چارراه می دیدند …

 

———

عابری خطاب به پسرک چسب فروش:

تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم

باز نه زخمهای من خوب میشود

نه زخمهای تو … ! ! !



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد نیستند.اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت...

پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان هاي كوتاه و پندآموز و آدرس vista.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





Online User
نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 183
بازدید کل : 52273
تعداد مطالب : 40
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1